قصه هاي ماه وروجك و مامان

ساخت وبلاگ
سلام درود امروز 13 شهریور است واین یعنی یک 7 دیگر تولدم است عرررر خوب واقعیتش توقع ندارم که برام ی جشنه پر شوکوه بگبرند ولی خیلی دوست دارم ی کیک بگیرند من ی نجوا 13ساله هستم و به عنوان ی نچوان زنگی عجیبی دارم درحالی که دارم تلاش می کنم شاد باشم و من ی ادم احساسی هستم که عاشق تکنولوژی هستم وبیشتر از ان ارتبات برقرار کردن را دوست دارم و خی قصه هاي ماه وروجك و مامان ...ادامه مطلب
ما را در سایت قصه هاي ماه وروجك و مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setayesh87a بازدید : 104 تاريخ : شنبه 19 شهريور 1401 ساعت: 22:22

سلام اسم من ستایش محمدی است

امروز پدرم بعد از مدت ها به من وبلاگ نویسی را اموخت و  یادم داد که چطور وبلاگ خودم را مدیرت کنم

پدرم به من گفت که مادر از قبل برایت وبلاگی درست کرده است و خطرات بچگی ام را در اون نوشته است و من امروز برای اولین بار قرار است دوباره بعد از  مدت ها  به وبلاگ خود برگشته و   وبلاگ خودم را مدیریت کنم

منتظر پیام های  بعدی من باشید

با تشکر

قصه هاي ماه وروجك و مامان ...
ما را در سایت قصه هاي ماه وروجك و مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setayesh87a بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:31

سلام امروز دختر عمه گلم دوباره به تهران بازگشتاو در ساری زندگی می کند و بسیار دختر خوب و بانمکی است امروز پنج شنبه است و فصل بهار است در واقع امروز من و برادرم و عمه شهر عمه دو تا دختر عمه دختر عمو قرار است به خانه عمو یم برویم و انجا به خوابیم راستش عموی من در اپارتمان زندگی می کند و الان 5تا بچه شیطون در خانه دارد یعنی من ودو دختر عمه و  برادرم دختر عمو در اون جا هستیم من و دختر عمه امشب قرار است بیدار بمانیم و نصف شب باهم حرف بزنیم درمورد معلم ها بحث جدی کنیم ولی من نگران این بودم که نکند خوابمان بگیرد اخه سارینا دختر عمه ام به من از این قول ها زیاد داده و هر دفع اش هم خوابیده ولی خوب عموی بنده در این موضوع به ما کمک بزرگی کرد هات چاکلت داد و ما به هوای بیدار ماندن یک لیوان نسبتا بزرگ خوردیم بعد از این که همه بچه ها به زور خوابیدن و ما هم الکی خوابیده بودیم تا این که یواش سرم را بلا اوردم و دیدم دختر عمه ام سارینا به من نگاهی می کند که یعنی بیا بریم و من هم دست راستم را توی هوا تکان دادم که یعنی بگیر بخواب حالا میریم که او هم سرش را روی بالش گذاشتمن که امدم نگاه کنم واقعا خوابده سرش یک هو بلند کرد و من هم سرم را عقب کشیدمو جوری من را نگاه کرد که یعنی می خواهی برویم من هم با چشمانم اشاره کردم که برادرم دستم را گرفته استبزار خوابش عمیق شود و بعد ارام بلند شذیم و رفیم تو اتاق دختر عمو ام و تا باهم دیگه صحب کنیم. عجب شب خوبی بود قصه هاي ماه وروجك و مامان ...ادامه مطلب
ما را در سایت قصه هاي ماه وروجك و مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setayesh87a بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 21:31

 پسر داشتن یعنی اینکه بری مهد کودک بگن پسرت تو صورت امیر محمد چنگ زده

قصه هاي ماه وروجك و مامان ...
ما را در سایت قصه هاي ماه وروجك و مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setayesh87a بازدید : 104 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 3:10

پسر یعنی  " توپ " جزء اولین کلماتی باشه نی نی می گه

Yah

قصه هاي ماه وروجك و مامان ...
ما را در سایت قصه هاي ماه وروجك و مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setayesh87a بازدید : 104 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 3:10

 

پسر داشتن یعنی یهو فیلت یاد هندوستان کنه هوس رورئک سواری کنی از روروئک به جای قام قام استفاده کنی

قصه هاي ماه وروجك و مامان ...
ما را در سایت قصه هاي ماه وروجك و مامان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : setayesh87a بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 3:10